قرآن کلام خدا و تجلی اسم جامع، محیط و اعظم حق تعالی است که همه اندیشههای حقیقت جو را به دل سپاریش فرا میخواند «کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولو الالباب» (1) ;
«این کتابی است پر برکت که بر تو نازل کردهایم تا در آیات آن تدبر کنند و خردمندان متذکر شوند .»
قرآن معجزه جاودانه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و تنها نسخه شفاف و فرجامین وحی آسمانی است که راه و رسم زندگی توحیدی و سعادت آفرین را به انسان میآموزد «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم» (2) ;
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شمار را به سوی چیزی میخواند که شما را حیات میبخشد .»
قرآن به عنوان کتاب هدایتبرای انسان، همه ساحتهای حیات مادی و معنوی او را در بر میگیرد .
تمام قلمروهای زندگی ظاهری و باطنی، فردی و اجتماعی، اخلاقی و حقوقی، دنیایی و آخرتی و جز آن از آغاز آفرینش و مبدءشناسی تا مسیر و برنامه زندگی و سر منزل نهایی، همه مورد توجه تشریع و تبیین الهی است . فضای بی کران معارف قرآن در راستای رسیدن انسان به کمال از جنین تا جنان و از ملک تا ملکوت و از ذره تا کهکشان را فرا میگیرد . در یک جمله قرآن همه لوازم هدایت و تربیت انسان را در خود نهفته دارد . «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شییء» (3) ; «و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است .»
در احادیث متعدد، قرآن به عنوان کتابی حاوی علم و اخبار هر آنچه در جهان رخ داده و خواهد داد، مطرح شده است . هر چند خرد آدمیان قادر به درک همه این آگاهیها نیست . (4)
بنابراین یکی از ویژگیهای ممتاز و منحصر به فرد قرآن کریم عمق و ژرفای شگفت آور آن است . تاریخ نیز نشان داده است که راز جاودانگی و ماندگاری قرآن در طول زمان و تازگی و طراوت همیشگی آن برای افکار و اندیشههای بشر همین عمق و ژرفای آن است که همچون دریای بی کران، غواصان فکر و فهم را در خود میپذیرد و هیچ گاه به نقطه پایان نمیرسد .
راز این حقیقتبا عنایتبه ارتباط تجلی با تجلی کننده روشن میشود . قرآن تجلی خداست و مخاطب آن فطرت زوالناپذیر آدمی در هر عصر و نسل و نژاد است . بدین جهت پیامهای قرآن در بردارنده محتوایی ژرف، فرا زمانی، فرامکانی و جهان شمول است . به همین جهتبر همه محققان بلند اندیش است که در محضر قرآن قرار گیرند و با جرات و شهامتسؤالاتشان را مطرح کنند و پاسخ دریافت دارند و نباید به بهانههای مختلف - از جمله ممنوع بودن تفسیر به رای - از تفسیر قرآن و فهم و ارائه حقایق آسمانی آن خوداری نمایند . امام خمینی رحمه الله در این زمینه میفرمایند: «یکی از حجب که مانع استفاده از این صحیفه نورانیه است اعتقاد به آن است که جز آن که مفسرین نوشته یا فهمیدهاند کسی را حق استفاده از قرآن نیست و تفکر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر به رای - که ممنوع است - اشتباه نمودهاند و به واسطه این رای فاسد و عقیده باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری نموده و آن را به کلی مهجور نمودهاند . (5)
از سوی دیگر با عنایتبه عظمت قرآن، لزوم داشتن دغدغه خلوص و نیالودن دامان پاک و مطهر قرآن به اوهام و مسائل ظنی امری مسلم است . بنابراین برای فهمیدن و برداشت کردن از قرآن، اشراف بر مبانی، اصول، قواعد، منابع، شیوههای تفسیر و نیز علوم مورد نیاز مفسر، امری الزامی است; زیرا تفسیر راهی برای کشف معانی، مدلولات قرآن و فهم آن است . شرط انتساب سخنی به قرآن - که لفظ و معنا هر دو از آن خداست - آن است که با در نظر گرفتن مبانی و قواعد و با تسلط بر علوم مورد نیاز و با قرار دادن سایر منابع در کنار قرآن به گونهای روشمند متن قرآن کشف شود و نحوه استناد مطالب به متن نشان داده شود .
اگرچه قرآن با هدف فهم عامه مردم نازل شده است و کتابی در نهایت فصاحت و بلاغت و شیوایی است، در عین حال مشحون از کنایه، استعاره، تمثیل، تشبیه، اشاره، رمز، بدایع و نوآوریهاست، به علاوه معارف ویژهای در جهانبینی توحیدی، اسمای حسنای الهی، صفات خدا، قضا و قدر، جبر و تفویض اختیار، تجرد روح، عصمت فرشتگان و . . . دارد که بدون تفسیر، فهمیدن آنها میسور نیست . (6)
و نیز باید توجه داشت که قرآن به اقتضای فرایند نهضت اسلام و شکلگیری جامعه اسلامی عصر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است و فهم آن مستلزم آگاهی نسلهای بعدی از فضای نزول آیات و آگاهی از قراین پیوسته و ناپیوسته متن قرآنی است . بنابراین دستیابی به مفاهیم عالی قرآنی نیازمند کاوشهای عمیق و وسیع و روشمند است که علاوه بر تنقیح مبانی و تبیین قواعد و اصول، نباید به واژهها و الفاظ بسنده شود بلکه باید در معنا و مفهوم واژهها، عبارتها و پیامهای قابل استفاده دقتشود و پس از مقایسه با اصول و بدیهیات عقلی و احراز عدم مخالفتبا آنها و نیز احراز عدم مخالفتبا سایر گزارههای یقینی قرآن مورد استفاده قرار گیرد .
این مهم جز از عهده قرآن پژوهان ژرف اندیش و کسانی که از هرگونه افراط و تفریط و نیز سطحی نگری و خودباختگی به دور و از هر نوع تحمیل مطالب بر قرآن بر حذرند و حریم قرآن - این آخرین سروش آسمانی که از ابعاد مختلف نظیر فصاحت، بلاغت، محتوای عالی، اخبار غیبی و علمی و . . . معجزه است - را حفظ مینمایند بر نمیآید، زیرا هرگونه قصور در راستای فهم این متن مقدس، در خور سختترین نکوهش است . «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» (7) ; «آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است .»
به علاوه میدانیم که حقایق هزار لایه قرآن بر بال اندیشه و جان همگان فرود نمیآید و راهیابی به کنه و باطن آن ویژه صافیترین جانهاست «لایمسه الا المطهرون» (8) ; «جز پاکان نمیتوانند به آن دست زنند [ دستیابند . ]» و نیز علاوه بر محکمات، متشابهاتی دارد که هضم آن در خور اندیشه فرهیختگان و نخبگان بشری و راسخان در علم است «ما یعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم» (9) ; «تاویلش را مگر خدا و ثابتان در دانش نمیدانند .» و دیگران از پرتو نور وجود ایشان میتوانند از این فیض سرمدی بهرهمند گردند .
متاسفانه تلاشهایی برای نقد کردن مطالب قرآنی صورت میگیرد که به دلیل منقح نبودن مبانی، اصول، و قواعد برداشت و بیتوجهی به عظمت کار، نقاط ضعف و نارساییها و انحراف و کج رویهای غیر قابل اغماضی دارد . بدین جهت لزوم پرداختن به ابعاد مختلف اصول، مبانی و مبادی تفسیر قرآن برای کسب روش صحیح برداشت از قرآن ضروری به نظر میرسد . از این رو در پی آنیم که طرحی نو دراندازیم و آنها را از کلیات یک نواخت و ثابت درآوریم و ضمن طرح دقیق هر کدام با مثال هایی عینی از قرآن، آنها را به مجموعهای کار بردی تبدیل نماییم . در این راستا کل مباحث را در پنج فصل تنظیم و ارائه مینماییم .
در فصل اول درباره مبانی تفسیر که از اصول بنیادین از قبیل: اعجاز قرآن و ابعاد آن ; مصونیت آن از تحریف، امکان دستیابی به مراد خداوند و زبان قرآن که هر نوع موضع گیری در خصوص آنها موجودیت تفسیر را تحت تاثیر قرار میدهد، بحثخواهیم کرد .
فصل دوم شامل مباحثی است که فرایند تفسیر را شکل میدهد . قواعد تفسیر و مجموعه ضوابط کلی نظیر توجه به مفاهیم واژهها در زمان نزول، توجه به همه معانی واژهها، عنایتبه قراین، توجه به انواع دلالتها و نظایر آنها همراه با مثالهایی که در هنگام تفسیر باید رعایتشوند و بر طبق آنها تفسیر قرآن صورت گیرد، در این فصل مورد توجه قرار خواهد گرفت .
فصل سوم درباره منابع تفسیر است که ابتدا به خود قرآن و سپس به منابع روایی و تاریخی که ناظر به دادههایی است که نوع شناخت و آگاهی در موضوعی خاص و مرتبط با معارف قرآن را در اختیار میگذارند و شناخت آنها در فهم صحیح و بهتر آیات مؤثر است، توجه میشود و مطالبی که در بردارنده معیارهای ارزیابی دادهها و دریافتهاست که مفسر با قوانین و معیارهای آن علم خاص میتواند صحت و بطلان برداشتها و دادههای تفسیری را تشخیص دهد، مانند علوم ادبی (صرف، نحو، معانی، بیان و فقهاللغة) همچنین در پارهای موارد، قوانین و نظریات علمی به دست آمده در یک علم نیز در زمره علوم مورد نیاز قرار میگیرند . این موضوع نیز مورد کنکاش و بررسی قرار خواهد گرفت .
در فصل چهارم از شرایط مفسر و ویژگیها و توانمندیهای فکری و روحی و مهارتهایی که در تفسیر نقش ایفا میکند، بحث میشود .
در فصل پنجم شیوههای تفسیر و بیان مراحل مختلفی که یک مفسر برای دستیابی به مراد خداوندی باید بپیماید، مورد دقت قرار خواهد گرفت . بدینسان بحث را از کلیاتی درباره تفسیر شروع میکنیم . اگر توفیق قرین شد، بحث را به صورت مسلسل دنبال خواهیم نمود .
تفسیر از ماده فسر است و به «بیان و توضیح دادن شیء» ، (10) «پیدا و آشکار ساختن امر پوشیده» و نظایر آن معنا شده است . برخی تفسیر را مشتق از ماده سفر و مقلوب آن دانستهاند، (11) لیکن بررسی موارد استعمال این دو واژه نشان میدهد که این دو واژه دو معنا یا کاربرد متفاوت دارد .
تفسیر، بیشتر در مورد اظهار معنای معقول و آشکار کردن حقایق علمی نامحسوس استعمال میشود و سفر در خصوص آشکار کردن اشیای خارجی و محسوس به کار میرود . (12) بنابراین تفسیر به معنی کشف و اظهار معنای معقول و آشکار نمودن مطالب معنوی و حقایق علمی است .
واژه تفسیر در اصطلاح به کشف مراد از لفظ مشکل، (13) بیان ظواهر آیات قرآن بر اساس قواعد و لغت عرب (14) ، کشف معانی قرآن و بیان (15) مراد و بیان معانی آیات قرآنی و کشف مقاصد و مدالیل آنها (16) و نظایر اینها معنا شده است . تعریفهای یاد شده اگرچه مزایایی دارند، ولی به ترتیب دارای نقصهایی نظیر عدم جامعیت و مانعیت و بی توجهی به دو مرحلهای بودن تفسیر; مرحله بیان مفاهیم و مرحله کشف مراد میباشند . بنابراین تعریفی که از جامعیت نسبی برخوردار است عبارت است از: روشن کردن و پرده برداری از چهره کلمه یا کلامی که بر اساس قانون محاوره و فرهنگ مفاهمه ایراد شده باشد و معنای آن آشکار و واضح نباشد . (17)
واژه تفسیر در قرآن کریم یک بار استعمال شده است و آن در سوره فرقان آیه 33 است که خدای سبحان پس از بیان برخی از ایرادهای کافران در پاسخ به آن میفرماید: «ولایاتونک بمثل الا جئناک بالحق و احسن تفسیرا» ; «برای تو مثلی نمیآورند، مگر آنکه ما برای تو حق و تفسیری بهتر میآوریم .»
اکثر مفسران واژه تفسیر در این آیه رابه معنای بیان و کشف، معنا کردهاند که خدای متعال در قبال مثلها، و بهانه هایی که کافران به صورت دلیل در مورد رد نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله (18) و یا در استبعاد معاد (19) ابراز میکردند، جمله مستثنایی ذکر کرده است و مفاد آن این است که خدای متعال در برابر مثل آنان پاسخی میآورد که هم حق است و هم آن حقایق را به بهترین وجه بیان میکند . بنابراین تفسیر در آیه به معنای بیان و آشکار نمودن حقیقتبه کار رفته و وصف «احسن» در آیه میرساند که تفسیر امری تشکیکی است ; یعنی، از نظر کیفیت متفاوت و دارای مراتب مختلف است .
تاویل از ماده «اول» به معنای رجوع و بازگردانیدن شیء یا کلامی به مقصود و مراد از آن است . همچنین به معنی آشکار ساختن آنچه شیء به آن باز میگردد و تفسیر و بیان مقصود و مراد پنهانی از شیء و کلام، تعبیر خواب، انتهای شیء، عاقبت و آخر آن، معنای پنهان قرآن و چیزی که شیء یا کلام به آن باز میگردد، آمده است . بنابراین واژه تاویل از دیدگاه لغتشناسان هم به معنی مصدری (بازگردانیدن) استعمال شده است و هم به معنای وصفی (چیزی که شیء به آن باز میگردد) آمده است .
واژه تاویل که در برابر تنزیل است، مجموعا هفده بار در قرآن کریم استعمال شده است و در همه موارد (خواب و محکی عنه آن، کلام و معنای پنهان آن، کار و هدف و مقصود از آن و عاقبت و فرجام آن، خبر از آینده و مصداق خارجی آن، کلام و مصادیق عرفی آن) در معنای وصفی به کار رفته است . چهار مورد از معانی تاویل که در رابطه با قرآن به کار رفته و مناسبت آن با معنای لغوی لحاظ شده است، عبارتند از:
الف - معنای حقیقی و منظور واقعی برخی از آیات متشابه .
ب - معنا و معارف باطنی آیات قرآن اعم از محکم و متشابه .
ج - مصداق خارجی و تجسم عینی وعده و وعیدهای قرآن .
د - مصادیق برخی آیات که از دید افراد عادی پنهان است .
لازم به ذکر است در تمام موارد استعمال، دو شیء مربوط به هم وجود دارد که یکی از آنها محسوس و معلوم و دیگری پوشیده و پنهان بوده و نیازمند بیان است و بین آن دو شیء، یکی از چهار نوع رابطه: حکایت، دلالت، انطباق و ترتیب وجود دارد، ولی این رابطه بر همگان آشکار نیست .
جمعی تفسیر و تاویل را به یک معنا و برخی تفسیر را اعم از تاویل دانستهاند . گروهی نیز تفسیر را ویژه معنای وضعی لفظ و تاویل را تفسیر باطن آن دانستهاند . و عدهای تفسیر را صورت ذهنی و علمی کلام و تاویل را حقیقتخارجی آن معرفی کردهاند . اما چنان که گذشت تفسیر قرآن، تبیین مراد استعمالی آیات و آشکار نمودن منظور خدای متعال از آن است و تاویل با عنایتبه آیات و روایات، به آن قسم از معانی و مصادیق آیات که جز خدای سبحان و راسخان در علم کسی آن را نمیداند و با قواعد معمول به دست نمیآید، گفته شده است . بنابراین ظهر قرآن را با تفسیر، و بطن آن را با تاویل میتوان فهمید .
با عنایتبه تعریف تفسیر - که تبیین و آشکار کردن حقایق پنهان است - این سؤال مطرح میشود که مگر قرآن ابهام دارد که نیاز به تفسیر و تبیین داشته باشد .
در پاسخ باید گفت اگرچه قرآن نور است و به بیان، تبیان، کتاب مبین، عربی روشن، سهل و آسان توصیف شده است، ولی باید توجه داشت که شرط اساسی فهمیدن قرآن، دو امر است:
1- قابل فهم و روشن بودن قرآن .
2- بصیر و بینا بودن و آگاهی مفسر; زیرا خورشید تابان را هم تنها چشم بینا میتواند ببیند . به علاوه معارف قرآن دارای سطوح و مراتب مختلفی است . بخشی از معارف هزار لایه آن، آن قدر بلند و عمیق است که جز راسخان در علم توانایی درک و فهم آن را ندارند . در مقابل بخشی را همگان میفهمند و نیازی به تبیین ندارد . اما بخش عمدهای از آن در سطحی بالاتر از فهم انسانهای معمولی است و نیازمند به تفسیر و تبیین است و همین احساس نیاز سبب تدوین تفاسیر متعددی در طول تاریخ گردیده است . نیاز به تفسیر ناشی از ضعف مؤلف یا ابهام در تدوین و معما گویی نیست، بلکه ضعف و کمبود دانش بشری، معانی بسیار زیاد، الفاظ محدود، محتوای عالی در قالب الفاظ متداول، آمیختگی و پراکندگی مطالب و نیز فاصله طولانی از زمان نزول سبب نیاز به تفسیر است .
ادامه دارد . . . .
1) ص/29 .
2) انفال/24 .
3) نحل/89 .
4) کافی، ج1، ص60; ج7، ص159 .
5) آداب الصلوة، ص110 .
6) تفسیر تسنیم، ج1، ص56 .
7) محمد/24 .
8) واقعه/79 .
9) آل عمران/7 .
10) الفا و السین و الراء کلمة و احدة تدل علی بیان شیئ و ایضاحه» . ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة .
11) مجمع البحرین، ج3، ص437 و لغت نامه دهخدا ذیل کلمه تفسیر .
12) تاج العروس (ذیل ماده فسر).
13) مجمع البیان، ج1، ص39 .
14) الذریعه، ج4، ص232 در حرف تاء ذیل کلمه تفسیر .
15) البرهان فی علوم القرآن زرکشی، ج2، ص285 .
16) المیزان، ج1، ص4 .
17) تفسیر تسنیم، ج1، ص52 .
18) فرقان/4، 10، 20، 21 و 32 .
19) یس/78 و 79 .